آرشیو از دیدگاه شعرا

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کردآن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد خونی که خورد در همه عمر گلو بریختخود را تهی ز خون […]

ادامه ...

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا به سلسله‌ی انبیا زدندنوبت به اولیا چو رسید آسمان تپیدزان ضربتی که بر سر شیر خدا زدندپس آتشی ز اخگر الماس […]

ادامه ...

چه سفره ای ، چه کرم خانه ای ، چه مهمانیچه میزبانی و چه روزی ِ فراوانی چه ازدحام عجیبی یقینا آقا نیست……گدایی درِ این خانه کار آسانی دخیل دست […]

ادامه ...

ادامه ...

در کجایی خواهر من بسته شد چشم تر منکن تماشا تا ببینی لحظه‌های آخر من از تو ممنونم من ای زهـر جفابعد عمری من شدم حـاجت روا تا قیـامت من […]

ادامه ...

سلام ما به غربت و حرم و صحن و سرای حسناهل عزا! گریه کنید همه با هـم به عزای حسن تو شمع هر انجمنی یا حسنچرا غـریب وطنـی یا حسن؟ […]

ادامه ...

افتاده بود روی زمین خواهرش رسیدام المصائب آمد و بالا سرش رسید سر را به روی دامن زهرائی اش نهادیک کاسه آب دست امام غریب داد سر خود سرش که […]

ادامه ...

دوشم ز آستان عنایت ندا رسیدکای دل به‌هوش باش که ماه خدا رسید دست از هوس بشوی که ماه عبادت استصدق و صفا بیار که وقت دعا رسید ماهی بلند […]

ادامه ...

به میهمانی لبخند علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام برویم رقیه ندیری ماه به نیمه رسیده است، دارد باران شکوفه و لبخند می بارد و شهر، در زلال تبسم خداوند، […]

ادامه ...

ادامه ...